می دانی ...
خیلی این شعر حسین پناهی را دوست دارم:
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
ادامه مطلب
خیلی این شعر حسین پناهی را دوست دارم:
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
اولین شعری که از فروغ فرخزاد خوندم:
میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
بخدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
میبرم تا که در آن نقطه ی دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
خدایــــــــــــــا وقتی دلت میگیرد چکار میکنی ؟؟
میری یه گوشه میشینی و گریه میکنی؟؟
یه لیوان آب میخوری که بغضت رو بفرستی پایین؟؟
یادت میاد که خدایی و باید تنها باشی ؟؟؟
خدایا نمیدونی من اینروزا چقد خدا بودم....
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است؟؟
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است؟؟؟